مهدی اخوان ثالث

74279087068343442020.jpg



ﻫﺮ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﻧﺪ

ﻭ ﺧﺪﺍﯼ ﺩﻟﺶ

ﮐﻪ ﭼﻪ ﺩﺭﺩﯼ ﺳﺖ ﺩﺭ ﮐﺠﺎﯼ ﺩﻟﺶ ... !

[ بازدید : 124 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 28 بهمن 1394 ] [ 1:03 ] [ یلدا روزگار ]

[ ]

دوستت دارم (شمس لنگرودی)

%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D8%AA%D9%86%D9%87%D8


دوستت دارم

و پنهان کردن آسمان

پشت میله های قفس

آسان نیست .

آن چه که پنهان می ماند خون است

خون است و عسل

که به نیش زنبوری

آشکار می شود .

دوستت دارم

و نقشه ایی از بهشت را می بینم

دورادور

با دو نهر از عسل

که کشان کشان

[ بازدید : 141 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 27 بهمن 1394 ] [ 23:59 ] [ یلدا روزگار ]

[ ]

ادامه ( سیما یاری)



اینجا دو جسم سرد

همچون دو خط ممتد آهن
بر جای مانده اند
بر بستر سکوت
س بر بستر سکوت
تا استگاه مشترک حس
تا بعد بی نهایت مفروض
باید ادامه داد
باید ادامه داد ؟


[ بازدید : 120 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 27 بهمن 1394 ] [ 21:52 ] [ یلدا روزگار ]

[ ]

آسمان (سیما یاری)

عکس و تصویر شعله ور شو که مرا یک شبه نابود کنی مثل اسفند بسوزانی ام و دود ...


آسمان روشن شد

ظرفها را بردم
و به ترتیب الفبا
به دم بارش رگبار شلنگ دادم و برگشتم
آسمان آبی بود
از الک دان هوا نور گرم و شفاف
به
زمین می بارید
دلم از تیرگی پرده ی آویخته سنگین شده بود
کندمش
در کف حوض
به هماغوشی آب
دادمش در یک آن
آسمان قرمز بود
بوی نان می آمد
دور چرخیدم دور
صف طولانی را
دل زنبیلم پر شد از نان
آسمان دودی بود
بازگشتم
و به
ترتیب الفبا
مردی شعری می خواند
زندگانی چه هوس بازی شیرینی بود
ظرف ها را شستم
همچنان او می خواند
زندگانی چه هوس
حکم از خانه ی شب بود که صادر می شد
آسمان قرمز شد
روشن شد
بوی نان آمد باز

[ بازدید : 120 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 27 بهمن 1394 ] [ 21:50 ] [ یلدا روزگار ]

[ ]

از قفس (شاملو)

 تصویر یافت نشد


در مرز نگاه من

از هرسو
دیوارها
بلند،
دیوارها
بلند،
چون نومیدی
بلندند.
آیا درون هر دیوار
سعادتی هست
وسعادتمندی
و
حسادتی؟-
که چشم اندازها
از این گونه مشبـّکند
و دیوارها ونگاه
در دور دست های نومیدی
دیدار می کنند،
و آسمان
زندانی است
از بلور؟

[ بازدید : 133 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 27 بهمن 1394 ] [ 21:46 ] [ یلدا روزگار ]

[ ]

چهار راه (ناصر کشاورز)


چه مي شد جاده هاي دل

ترافيك محبت داشت

براي مهر ورزيدن

هزاران خط سبقت داشت

چراغ سبز راچون گل

بهم تقديم ميكرديم

به جاي بوق مي گفتيم

عموما باتوهمدرديم

تصادف كاش بين ما

سلام ودست دادن بود

خسارت معني اش تنها

دلي از دست دادن بود

پليس چهارراهي كاش

كه درويشي خداجوبود

به جاي برگه، قرآن داشت

وسوتش نيز ياهو بود

چه بيهوده دل مارا

به سوي هيچ هي كردن

هزاران چرخ سرگردان

به دنبال چه مي گردند؟



[ بازدید : 96 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 27 بهمن 1394 ] [ 21:40 ] [ یلدا روزگار ]

[ ]

خواب دیده ام (آرزو نوری)


خواب دیده‌ام

خواب یک پل هوایی
روی یک عالمه درخت
بالای جنگل

می‌گویند ادرکنی
چطور می توانی درک کنی
وقتی یکه و تنها
بدون اسب
بدون شمشیر
از پشت این دره بیایی
و جمجمه‌ات
یخ زده باشد

بچسبی به ستونها
ستونهای پل هوایی
بلند بلند
-طوری که فقط خودت بشنوی -
به خدا بگویی
قرارمان این نبود ...

[ بازدید : 106 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 27 بهمن 1394 ] [ 0:37 ] [ یلدا روزگار ]

[ ]

روزی چند بار دوستت دارم (افشین صالحی)

روزی چند بار دوستت دارم

یک‌بار وقتی که هوا بَرَم می‌دارد

قدم می‌زنیم

وقتی که خوابم می آید

تو می آیی

یک‌بار وقتی که باران ناز می‌کند

دلِ ناودان می‌شکند

می‌بارد

وقتی که شب شروع می‌شود

تمام می‌شود.

یک بار دیگر هم دوستت دارم!

باقیِ روز را

هنوز را...

[ بازدید : 117 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 27 بهمن 1394 ] [ 0:35 ] [ یلدا روزگار ]

[ ]

خلاصه اي از کتاب " يخي که عاشق خورشيد شد " اثر رضا موزوني

3un9_20130414195.jpg

زمستان تمام شد و بهار آمده بود؛
تکه يخ کنار سنگ بزرگ جاي خوبي براي خواب داشت ؛
از ميان شاخه هاي درخت نوري را ديد؛
با خوشحالي به خورشيد نگاه کرد و با صداي بلند گفت :
سلام خورشيد ...
من تا الان دوستي نداشته ام با من دوست ميشوي؟
خورشيد گفت : سلام اما ...
يخ با نگراني گفت : اما چي؟
خورشيد گفت : تو نبايد به من نگاه کني؛
باور کن من دوست خوبي براي تو نيستم .
اگر من باشم تو نيستي !
ميميري ميفهمي
يخ گفت : چه فايده که زندگي کني و کسي را دوست نداشته باشي !
چه فايده که کسي را دوست داشته باشي ولي نگاهش نکني !!!
روزها يخ به آفتاب نگاه کرد و کوچک و کوچک تر شد؛
يک روز خورشيد بيدار شد و تکه يخ را نديد؛
از جاي يخ جوي کوچکي جاري شده بود .
چند روز بعد از همانجا گلي زيبا به شکل خورشيد روييد .
هر جا که ميرفت گل هم با او ميچرخيد و به او نگاه ميکرد .
" گل آفتابگردان هنوز عاشق خورشيد است "

[ بازدید : 159 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 25 بهمن 1394 ] [ 17:41 ] [ یلدا روزگار ]

[ ]

بر باد رقته (مارگارت میجل)

29sv_99lkru9jos.jpg

من هیچ وقت در زندگی آدمی نبودم
که قطعات شکسته ظرفی را با حوصله زیاد جمع کنم
و به هم بچسبانم
و بعد خودم را فریب بدهم که این ظرف شکسته همان است
که اول داشته ام .
آنچه که شکست ، شکسته و من ترجیح میدهم
که در خاطره خود همیشه آن را به همان صورتی
که روز اول بود حفظ کنم
تا اینکه آن تکه ها را به هم بچسبانم
وتا وقتی زنده ام
آن ظرف شکسته را مقابل چشمم ببینم !

[ بازدید : 98 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 25 بهمن 1394 ] [ 17:37 ] [ یلدا روزگار ]

[ ]

ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]