کجای کوچه آویز ِچراغی هست ؟(هاشم توکلی)



شب است و خیس

آشفته

ز باران / باد

سر در گم

کجای کوچه آویز چراغی هست ؟

اگر سوسوی نوری از گذرگاهت

به جا مانده است

تا مانده است دور

از دست باران / باد

کجا دنبا ل جای پای تو

خیره

بروی خاک کوچه/

چشم دوزم

تا رسد این خیس و آشفته

به تو

از دست باران / باد

حیرانم

کجای کوچه آویز چراغی هست ؟

[ بازدید : 684 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ شنبه 1 اسفند 1394 ] [ 18:09 ] [ یلدا روزگار ]

[ ]

امید

گاهی پاهایم می لرزد در این بی پناهی
گاه گم می شوم
در سرگ های پهن روزگار
و سر درگم، در ‌پیچ و خم کوچه پس کوچه ها
و نیابم تو سنگ‌صبور را
من می ترسم!
و تو نیستی!
پریشان است گیسوانم
موج موج رها می شود، در بادها
می شود خسته
چشم های بادامی یم
می پیچد و می پچید
این طناب زندگی
به دور ‌گردانم
نفسم را می گیرد لحظه به لحظه
و می لغزد زیر پاهایم ، زمین یخ زد
و محکمتر می شود، طنابدارم
می لغزد بر گونهٔ بیمارم ، قطره اشکی
جستجو می کند درد را
می یابد
اندکی بعد می چکد،
آهسته آهسته محو می شود
گم می شود

[ بازدید : 158 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ شنبه 1 اسفند 1394 ] [ 18:00 ] [ یلدا روزگار ]

[ ]

سرنگ (ی ع ویشکاعی)


سرنگ


در پارک کنار بوته ی کاجی نشسته است،

موقع ظهر است وکسی داخل پارک نیست که او را ببیند

،آستینش را بالا زد و سرنگ را از جیبش بیرون آورد

آن را پر کرد.

سرش گیج می رود و هی جلو عقب میکند و سرنگ را

چند تا میبیند.

سرنگ را در رگش فرو میبرد و مواد داخل آن را خالی

میکند.

یاد کودکیش می افتد

یاد آن روزی که با مادرش به دکتررفته بود،

آن وقتی که دکتر سرنگ به دست را دیده بود

چگونه پشت مادرش مخفی شده بود و از سرنگ فرار میکرد ؛

اما حالا آنقدر جرعت پیدا کرده بود که خودش سرنگ در رگهایش فرو میکرد،

کم کم دکتر سرنگ به دست، مادرش و کودکیش در سیاهی فرو رفتند

و همه جا سیاه شدو چیزی معلوم نبود.



برگزیده مسابقات کشوری در سال 7831 در بین 71 داستان


[ بازدید : 154 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 30 بهمن 1394 ] [ 19:54 ] [ یلدا روزگار ]

[ ]

کارو در دریان








یک شبی در راه دوری، گرگ پیری بر زمین افتاد و مرد...
لاشهٔ گندیدهٔ آن گرگ را کفتار خورد
در دل غار کثیفی پیر کفتار، زمین مرگ را بوسید و خفت...
قاصدی این ماجرا را با کرکسان زشت گفت
جسم گند آلود کفتار را کرکسان، غارتگران خوردند...
لرزه بر دامان کوه افتاد
سنگ‌ها بر روی هم هموار گشت
کرکسان هم جملگی مردند...

[ بازدید : 230 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 29 بهمن 1394 ] [ 10:55 ] [ یلدا روزگار ]

[ ]

قاصدک (اخوان ثالث)




قاصدك ! هان ، چه خبر آوردی ؟

از كجا وز كه خبر آوردی ؟

خوش خبر باشی ، اما ،‌اما

گرد بام و در من

بی ثمر می گردی

انتظار خبری نیست مرا

نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری

برو آنجا كه بود چشمی و گوشی با كس

برو آنجا كه تو را منتظرند

قاصدك

در دل من همه كورند و كرند

دست بردار ازین در وطن خویش غریب

قاصد تجربه های همه تلخ

با دلم می گوید

كه دروغی تو ، دروغ

كه فریبی تو. ، فریب

قاصدك ! هان ، ولی ... آخر ... ای وای

راستی آیا رفتی با باد ؟

با توام ، آی! كجا رفتی ؟ آی

راستی آیا جایی خبری هست هنوز ؟

مانده خاكستر گرمی ، جایی ؟

در اجاقی طمع شعله نمی بندم خردك شرری هست هنوز ؟

قاصدك

ابرهای همه عالم شب و روز

در دلم می گریند

[ بازدید : 788 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 29 بهمن 1394 ] [ 10:53 ] [ یلدا روزگار ]

[ ]

زمستان (مهدی اخوان ثالث )

m3dyivr3r7pyjq1ndde4


زمستون،تن عريون باغچه چون بيابون

درختا با پاهای برهنه زير بارون

نميدونی تو که عاشق نبودی

چه سخته مرگ گل برای گلدون

گل و گلدون چه شبها نشستن بی بهانه

واسه هم قصه گفتن عاشقانه

چه تلخه چه تلخه

بايد تنها بمونه قلب گلدون

مثل من که بی تو

نشستم زير بارون زمستون

زمستون

برای تو قشنگه پشت شيشه

بهاره زمستونها برای تو هميشه

تو مثل من زمستونی نداری

که باشه لحظه چشم انتظاری

گلدون خالي نديدي

نشسته زير بارون

گلای کاغذی داری تو گلدون

تو عاشق نبودی

ببينی تلخه روزهای جدايی

چه سخته چه سخته

بشينم بی تو با چشمای گريون

[ بازدید : 155 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 29 بهمن 1394 ] [ 10:51 ] [ یلدا روزگار ]

[ ]

هوای خانه گرفته (صدیقه حسینی)



هوای خانه گرفته...هوای من برفی ست
سکوت های زنانه،سکوت ِ پر حرفی ست
که دست شسته ام از ظرف های شام و ناهار
که روزهاست تلنبار توی جاظرفی ست
که مانده در بدنم درد ِ لذتی کهنه...
که باز خیره شوم طبق عادتی کهنه...
به دردهای زنانه...به لکه های خون
به برفکی که نشسته ست روی تلویزیون
مزاج سرد تو و اوج های زود انزال
به خواب رفتن من در ادامه ی سریال
که تکه های یخ از زندگی م می افتد
[و آب می شود آرام برفک یخچال]
کنار آمدن ِ پرده توی تاریکی
و ترس ِ لمس شدن های قبل نزدیکی
چقدر رابطه ی نیمه کاره در من مُرد
و عشق با بدنی تکه پاره در من مُرد
چقدر گرم گرفتی و دیر جوشیدم
و عیب های تنم را شبانه پوشیدم
منی که از تو فقط دست خوردگی دارم
که چشم بسته ام و حسّ ِ مردگی دارم
که دلخوشم به نبودن...به بودنی اسمی
به ارتباط فقط - احمقانه ی – جسمی
اگرچه آن طرف شیشه آسمان صاف است
و هرچه هست فقط ابرهای تزئینی ست
به سردخانه ی من پشت کرده خورشید و
هنوز این طرف شیشه...برف سنگینی ست!

[ بازدید : 163 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 29 بهمن 1394 ] [ 10:40 ] [ یلدا روزگار ]

[ ]

کاش (ارشام)



کاش بیست ساله بودم من

کاش عاشق نبودم من
کاش در همان حوالی عمر
شاد بودم جوان نبودم من
کاش در رحم خفه می ماندم
کاش عقل قلب نداشتم من
کاش به جای گریه
کاش زهر می خوردم
کاش لحظه غسل اندامم
کاش زخمی نداشتم من
کاش در همان کودکی
زیر پوتین افشار بودم من
کاش در حمله های عثمانی
کاش اذری نه کاش اریایی بودم من
کاش مویت را نمیدیدم
کاش حسرت بوسه نداشتم من
کاش نبودم من کاش در لحظه
کاش نطفه من کاش نقص عضو بودم
کاش من هم مثل همه
کاش کمی خوشحال بودم من
کاش میشد که برگشت
کاش سی ساله نبودم من
کاش میشد که برمیگشتم
کاش بیست ساله بودم من

[ بازدید : 174 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 28 بهمن 1394 ] [ 21:44 ] [ یلدا روزگار ]

[ ]

محمد خوشبختی


هنوز به چتری می اندیشم

که هیچگاه برای "ما" باز نشد .

[ بازدید : 147 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 28 بهمن 1394 ] [ 1:08 ] [ یلدا روزگار ]

[ ]

شمس لنگرودی


از گلی که نچیده ام
عطری به سرانگشتم نیست
خاری در دلـ است …

[ بازدید : 190 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 28 بهمن 1394 ] [ 1:04 ] [ یلدا روزگار ]

[ ]

ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]